اخوانیهای از دوست شاعرم امیر سلیمانی
رفته بودیم به زنجان، با جمعی از دوستان شاعر، در آنجا یکی از شاعران جوان زنجانی، مرا به اخوانیهای میهمان کرد. ضمن تشکر و آرزوی توفیق برای امیر سلیمانی، بد ندیدم که بعد از مدتها «چند ردپا از من» را به شعری از امیر سلیمانی و عکسی از آن مراسم به روز کنم؛ عکسی که اگرچه پر جمعیت است اما من و امیر را میتوان در آن پیدا کرد!
مرد میدان وحید سمنانی
طول درمان وحید سمنانی
نیست معلوم اهل سمنان است
یا که گیلان وحید سمنانی
کشف او با خلیل عمرانی است
مست پژمان وحید سمنانی
تک مرید کمال ترشیزی
خیس عرفان وحید سمنانی
شوفر کورس خاطرات خفن
دست فرمان وحید سمنانی
خستگی در تنش که میماسد
دود قلیان وحید سمنانی
آه نه او که اهل قلیان نیست
عشق نیسان وحید سمنانی
میچکد خون از آن سبیل ترش
بچه تهران وحید سمنانی
میشود فتح قله های ادب
با دو گردان وحید سمنانی
انقلاب، آذری، منیریه
پیچ شمران، وحید سمنانی
لشکر شاعران که لامپ صداند
ماه تابان وحید سمنانی
یک دو جا کنگره اگر برود
میخرد نان وحید سمنانی
مست شد نیچه از افاضاتش
کرد طوفان وحید سمنانی
مولوی سالها تلمذ کرد
نزد سلطان وحید سمنانی
این غزل را مگر قبول کند
جای تنبان وحید سمنانی