چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من
بیت هفته

93/01/16

با بهار آمد، اتفاق افتاد

‏ آمدی که شبیه رفتن بود!

..::آرشیو بیت‏های هفتگی ::..

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

دانشجوی کارشناسی بودم به واسطه دوست عزیزم سید محسن آثارجوی با مدیریت انتشارات سنایی آشنا شدم. همکاری من با این انتشارات باسابقه با ویرایش این دیوان کلید خورد. از سال 86 تا امروز دیوان‌های اوحدی مراغه‌ای، جمال‌الدین اصفهانی، خمسه نظامی گنجوی، دیوان مسعود سعد و ... نیز به این زنجیره پیوستند.

ویرایش و ویراستاری سابقه علمی محسوب نمی‌شود. نام این کتاب را از این جهت آوردم که آغازی بود برای علاقمندی من به تصحیح نسخ خطی.

دیوان حزین لاهیجی


  • سید وحید سمنانی

این دیوان نخستین تجربه جدی من در تصحیح دیوان شعر است. ساقی نامه سید رضی بسیار مشهور است و برای اهل ادب شناخته شده. 

[این کتاب لذت تصحیح و تحقیق ادبیات کلاسیک را در من به وجود اورد. اینکه توانستم با تکیه بر اشعار تاریخ زندگی شاعر را رنگی علمی بدهم برایم خیلی لذت‌بخش بود. با آنکه در اردیبهشت سال 91 در همایشی که در تویسرکان برگزار شده بود محققان این کتاب را بهترین مصحَح از تصحیح‌های موجود دانستند اما این روزها پس از حدود 5 سال از انتشار آن، به نقاط ضعف آن بیشتر از گذشته پی می‌برم از همین ر در ان ایام به حاج داوود رمضان شیرازی عرض کردم که این کتاب نیازمند تصحیح دوباره است و ایشان قول دادند که بعد از اتمام چاپ اول کتاب، کتاب را با ویرایشی تازه منتشر کنند. از همان روز من به تکاپو افتادم که نسخه های خطی تازه ای از دیوان او به دست بیاورم و این مهم تا امروز با دست آمدن چهار نسخه از جمله نسخه کهنی که در ترکیه بود؛ به نقاط روشنی رسید و در انتظارم تا چاپ تا دست به کار تصحیح دوباره‌ آن شوم.  

امروز که این مطلب را می‌نویسم آن مرد بزرگ و شریف دنیا را ترک گفته است. این نوشتار را بهانه‌ای کردم تا یادی کنم از او که شصت سال تمام، همت خود را وقف ارائه و احیای ادبیات فارسی کرد. روحش شاد! 

دیوان اشعار سید رضی الدین آرتیمانی

  • سید وحید سمنانی

این کتاب در حقیقت جزو کارهایی است که من ویرایش کرده‌ام اما ناشر محترم به واسطه لطفی که به من داشت قید تصحیح بر آن نهاد که البته من دخالتی در این انتساب نداشتم!

این مطلب را از این جهت می‌نویسم که خودم منتقد مصححانی! هستم که بی‌هیچ تلاش و تاملی با تغییری مختصر در کتابی که پیش از آن چاپ شده، نام خود را روی جلد چاپ می‌کنند. همانطور که گفتم من این دیوان را فقط ویرایش کرده‌ام و همانطور که در مقدمه آن ذکر کرده‌ام هیچ نسخه خطی‌ای را هم ندیده‌ام.

مطمئناً اگر لزومی برای ذکر این توضیحات نمی‌دیدم هرگز از این کتاب نامی نمی‌بردم!

 

  • سید وحید سمنانی
نخستین مجموعه شعر من است. 46 غزل و یک مثنوی. 20 ساله بودم که به سرمایه انتشارات نسل مروارید منتشر شد.
 چند رد پا از من
  • سید وحید سمنانی

به پیشنهاد مجید صالحی در سال 86  دل به چاپ این کتاب دادم. درمدت کوتاهی چاپ اولش تمام شد و طی این سال‌ها علی‌رغم وعده‌های ناشر همچنان انتظار چاپ دوم را می‌کشد!


نقدهایی بر کتاب صدف‏های لال:

گاهی ‌بهار‌ در‌ غزلم‌ گریه‌ می‌کند نوشته‏ی دکتر محمدرضا شالبافان‌


صدف های لال

  • سید وحید سمنانی

برای من که پُرم از قفس پری بفرست

اگرنه ... یک - دونفس بال باوری بفرست

برای مشق جنون شهر جای محدودی‌ست

برایم از ورق دشت دفتری بفرست

دو چتر چشم مرا میزبان باران کن

تر است دامن من... دیده‌ی تری بفرست!

عذاب پشت عذاب، این قصیده زیبا نیست

برای من غزل از جنس دیگری بفرست

به رسم معجزه عیسی به مریمت دادی

مرا به معجزه ای دوست! مادری بفرست!

خیال نامه‌ات از نور و پنجره خالی‌ست

میان«بسته‌ی دیوارها »، دری بفرست

تو تا «عزیز» منی راه و چاه هر دو یکی‌ست

هنوز منتظرم، نابرادری بفرست!

*

دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام

دلم گرفته... برایم کبوتری بفرست

 

ـ سید وحید سمنانی ـ تیرماه 1392


  • سید وحید سمنانی

فرقی نمی‌کند که بخوانیم راه را

وقتی به متن جاده نوشتن چاه را

فانوس‌های مرگ که در چشم گرگ‌هاست

روشن نوشته‌اند زمستان و آه را

بند آمده دوباره نفس‌های جزر و مد

دزدیده‌اند پشت هوس سیب ماه را

اینجا شروع پنجره اصلاً قشنگ نیست

ای میله‌ها! چگونه بکوچم نگاه را؟

هر چند پلک خاطره‌ها باز بسته است

ایمان بیاورید سرود پگاه را

فردا دوباره پنجره‌ها تازه می‌شوند

تا وا کنند مشت شب رو سیاه را

ـ از کتاب صدف‌های لال

  • سید وحید سمنانی

سال‌ها پیش وقتی بازار وبلاگ داغ بود اغلب دوستان شاعر برای خودشان وبلاگی دست و پا کرده بودند اما بنده چنان درگیر خدمت سربازی بودم که این‌چیز‌ها بیشتر به نظرم بازی می‌آمد! به اصرار دوستان هرچند اعتقادی به آن نداشتم بران شدم تا وبلاگی راه بیاندازم و هراز گاهی  با غزلی به‌روزش کنم. شبی میهمان بزرگواری مهدی شادکام عزیز بودم و با او وبلاگی به نام ماه و پلنگ درست کردیم که جز یک سلام هیچ چیز دیگری در صفحه آن قرار نگرفت! بعد از سربازی دوست یزدی‌ام مسعود زارعی برایم وبلاگ زیبایی طراحی کرد. نامش را هم از کتاب دومم برداشت و وبلاگ صدف‌های لال هم متولد شد. با همت دوستان با چند شعر در خدمت دوستان بودم نهایتاً این وبلاگ هم در هجوم مشغله‌های من فراموش شد. سال 88 یکی دیگر از همکارانم برایم وبلاگی درست کرد که حتی نامش را هم به یاد ندارم!

چندی پیش دوست عزیزم مبین اردستانی با برشمردن ارتباطات در دنیای امروز، مکلفم کرد که جدی‌تر وارد گود دنیای مجازی شوم. با مدرن‌تر شدن ارتباطات اینترنتی و فراگیر شدن تب فیسبوک نمی‌دانم چه میزان این صفحه مرا به مخاطبان احتمالی‌ام پیوند خواهد زد با این حال مصمم شده‌ام تا این‌بار با انگیزه بیشتری دل به دریای طوفانی دنیای مجازی بزنم باشد که در پس این مجاز، حقیقت رخی نشان بدهد.

زحمت این راه‌اندازی وبلاگ حاضر را دوست عزیزم سید مهدی موسوی کشیده است؛ او هرچند بیشتر داستان می‌نویسد زحمت مدیریت و به‌روز کردن این وبلاگ را خواهد کشید. بی‌نهایت از او و تمام دوستانی که ذکرشان در آشتی دادن بنده با اینترنت رفت ممنونم.

به هر تقدیر با افتتاح این وبلاگ، هرچند دیر به این قافله پیوستم.

این غریبه را در میان خویش راه می‌دهید؟


  • سید وحید سمنانی