چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من
بیت هفته

93/01/16

با بهار آمد، اتفاق افتاد

‏ آمدی که شبیه رفتن بود!

..::آرشیو بیت‏های هفتگی ::..

۳ مطلب با موضوع «سخنی با مخاطبان» ثبت شده است

   تابستان 91 بود که بعد از تهیة نسخه‌های خطی دیوان اهلی ترشیزی بر آن شدم تصحیحی از آن ارائه دهم. کار تصحیح و مقابله زمان زیادی نبرد اما اطلاعات آشفته و غلطی که ترجمة احوالش را تحت تأثیر قرار داده بود کار تحقیق و نگارش مقدمه را به درازا کشاند. چند روز پیش درحالی‌ که به ویرایش نهایی دیوان مشغول بودم مطلع شدم جناب آقای دکتر مرتضی چرمگی عمرانی با همکاری دو نفر دیگر این دیوان را تصحیح و منتشر کرده است. علی‌رغم زحمت زیادی که تا امروز برای این کتاب کشیده‌ام و با وجود مرارت‌هایی که برای تحصیل نسخه‌های خارج از کشور متحمل شده‌ام با خود عهد بستم اگر ارائه دکتر عمرانی کاری درخور باشد از انتشار دیوان مصحح خودم صرف‌نظر کنم؛ زیرا همان‌طور که در پیشگفتار دیوان مصحح خویش نوشته‌ام هدفم از این کار تنها خدمت به زبان فارسی بوده است. با این توضیح مصمم شدم اگر این مهم با دست توانای محقق دیگری حاصل آمده باشد فکر انتشار مصحح خود را از سر به در کنم و دل‌خوش از تجربه‌های به‌دست‌ آمده در مسیر تصحیح دیوان اهلی، لذت کشف مطالب و خستگی شب‌-بیداری‌های مداوم در تدوین دیوان این دیوان را به خاطره بسپارم و کارهای نیمه‌ تمام دیگری را که در دست دارم به انجام برسانم. این تصمیم را در حالی گرفتم که بسیاری معتقدند هر تصحیح و تحقیقی می‌تواند دریچة تازه‌ای از شعر و قوت ادبی شاعران را به نمایش بگذارد، با این‌ وجود آشفته کردن بازار کتابی که خریداری عام ندارد شاید کار پسندیده‌ای نباشد و در هر صورت در جغرافیای اخلاق علمی من جایی ندارد. 

    اگرچه تا به‌ حال دکتر عمرانی را ندیده‌ام اما با روش کار و قوت و ضعف کارش در حوزة تصحیح دیوان شاعران، بیگانه نیستم. پایان‌نامة دکتری ایشان تصحیح دیوان ولی دشت بیاضی است و چون این شاعر در بازة زمانی حیات اهلی می‌زیسته این کتاب را که پیش‌ از این منتشر شده دقیق خوانده بودم. و انصافا مطالعة آن کتاب خالی از فایده نبود؛ زیرا بی‌تعارف تلاش دکتر عمرانی برای تهیة نسخه‌های خارج از کشور و افزودن مقدمه و تعلیقات تقریباً مفصل بر آن کتاب، آن تصحیح را در ردیف کارهای مورد قبول سال‌های اخیر خصوصاً در حوزة دیوان شعرای متقدم قرار می‌دهد؛ کتاب‌هایی که کمتر محققی دل به تصحیح و تدوین آن می‌دهد.

    دیروز در نمایشگاه کتاب تهران مصحح ایشان از دیوان اهلی را تهیه کردم و بعد از رسیدن به خانه با وجود خستگی تا پاسی از بامداد تمام کتاب را از نظر گذراندم.

اهلی

    هرچه بیشتر می‌خواندم بیشتر تعجب می‌کردم و هرچه بیشتر تأمل می‌کردم متوجه اشکالات عمیق‌تری می‌شدم. اشکالات این کتاب آن‌قدر فراگیر و همه‌ جانبه است که حقیقتاً نمی‌تواند کار یک نفر باشد! مقدمة این کتاب به‌ هیچ‌ عنوان پی‌رنگ علمی ندارد و تقریباً سرسری‌تر از این نمی‌شود کاری را سامان داد. مقدمة این کتاب خالی از هرگونه تحقیق و تأمّل عالمانه است و بدون آنکه قصدم تخریب زحمات مصححین آن باشد باید بگویم ای‌ کاش بدون مقدمه منتشر می‌ شد؛ زیرا مقدمة ایشان نه‌ تنها کپی و تجمیع اشتباهات ماضی از زندگی و شعر این شاعر است بلکه بر میزان اشتباهات نیز افزوده است. از آنجا که این اطلاعات غلط در مقدمة دیوان این شاعر قرار گرفته است بدون شک در میزان تأثیرگذاری و  سرعت اشاعة آن‌ها موثر خواهد بود.

    میزان اشتباهات این کتاب به مقدمة آن محدود نمی‌شود و مصححین عملاً کتاب را تصحیح نکرده‌اند و هرچه را که کتّاب بی وقوف در نسخه‌های موجود به اهلی نسبت داده‌اند بی‌هیچ تأملی در متن مصحح خود وارد کرده‌اند. این عمل هم بر حجم کتاب افزوده است و هم بر میزان اشتباهات آن‌ها.

    کاش حالا که دکتر عمرانی با سمت دانشیار در کسوت استاد دانشگاه خدمت می‌کنند با دقت و وسواس بیشتری به این دیوان می‌پرداختند تا شأن علمی خود را حفظ کنند. با تواضع فراوان و از سر خیرخواهی به ایشان توصیه می‌کنم بعد از این اجازه ندهند نامشان بر پیشانی کتابی بنشیند که هیچ رنگ و بویی از تحقیقی عمیق و علمی ندارد؛ زیرا با ارائه چند تصحیح دیگری ازاین‌دست مطمئناً محققان به آثار دیگر ایشان نیز بدبین خواهند شد و نام ایشان در شمار کسانی قرار خواهد گرفت که نه اهل تصحیح که اهل تسهیل و تسریع‌اند!

    امیدوارم فرصتی دست دهد تا نقدی بر این کتاب بنویسم. در آن صورت پس از انتشار آن را در این وبلاگ نیز ارائه می‌کنم و امید دارم که با ارائه آن مقالة مستند، مخاطبین این گفتار را محصول عناد و بغض ندانند.

     با این توضیح باید بگویم: این روایت همچنان ادامه خواهد داشت!


  • سید وحید سمنانی

دو سالی می‌شود که مشغول تصحیح دیوان اهلی ترشیزی هستم. اهلی زادة ترشیز است و در عهد تیموریان می‌زیسته. او مانند بسیاری از شاعران هم‌دوره‌اش نزد مردم و حتی ادبیات خوانده‌ها چهره‌ای آشنا نیست. حتی برخی از دوستان به من خرده گرفتند که از بین این همه شاعر پارسی‌گو چرا انگشت انتخاب بر شاعری گذاشتم که به زعم برخی از ادبا در دورة انحطاط شعر فارسی می‌زیسته است.

حقیقت این است که من با آن دوستان هم عقیده نیستم؛ زیرا درباره شعر دوره تیموری و حتی مکتب وقوع تاکنون آن طور که شایسته است تحقیق و تاملی صورت نپذیرفته است و انچه امروز هم مکرر به ان استناد می‌شود سخنان بزرگانی‌ است که تنها دل در گرو سبک عراقی داشته و نهایتا نیم نگاهی عنایت‏ وار هم به سبک خراسانی انداخته اند؛‌ کسانی که حتی سبک هندی را هم خالی از زیبایی دانسته‌اند چه برسد به... بگذریم!

یکسال اخیر عمر ادبی من بی‌اغراق به تحقیق درباره شعر این بازه زمانی سپری شد و شگفتا که تاکنون در میان این همه پژوهش ادبی که در قالب کتاب چاپ شده‌اند جز یکی دو کتاب – مثل شعر فارسی در عهد شاهرخ، تالیف دکتر یارشاطر- هیچ کتابی شعر این دوره را به صورت جدی مورد تفحص قرار نداده است.

-البته این کتاب هم به شعر این دوره روی خوشی نشان نداده و جانبدارانه و یکسونگرانه شعر این دوره را اغاز انحطاط شعر فارسی نامیده است که جای بحث و نقد آن در اینجا نیست-

به هر صورت کار تصحیح و نگارش مقدمة این دیوان رو به پایان است و اگر در انتظار رسیدن نسخه‌های تازه از پاکستان و  رومانی نبودم شاید این کتاب به نمایشگاه امسال می‌رسید.

بنای رسانه‌ای کردن این مطلب را نداشتم اما حالا که این اتفاق افتاده است بهتر دیدم که از طرح جلدی که دوست هنرمندم آقای مهدی جانی‌پور برای این دیوان با ظرافت و دقتی مثال‌زدنی طراحی ‌کرده است رونمایی کرده و توضیح درباره شعر اهلی و زندگی‌اش را به زمانی پس از انتشار دیوان موکول کنم. خداوند را شاکرم که زندگی‌ام را از دوستان خوب و هم‌دل هیچگاه خالی نگذاشته است.

 

جلد کتاب دیوان مولانا کمال الدین اهلی ترشیزی

  • سید وحید سمنانی

سال‌ها پیش وقتی بازار وبلاگ داغ بود اغلب دوستان شاعر برای خودشان وبلاگی دست و پا کرده بودند اما بنده چنان درگیر خدمت سربازی بودم که این‌چیز‌ها بیشتر به نظرم بازی می‌آمد! به اصرار دوستان هرچند اعتقادی به آن نداشتم بران شدم تا وبلاگی راه بیاندازم و هراز گاهی  با غزلی به‌روزش کنم. شبی میهمان بزرگواری مهدی شادکام عزیز بودم و با او وبلاگی به نام ماه و پلنگ درست کردیم که جز یک سلام هیچ چیز دیگری در صفحه آن قرار نگرفت! بعد از سربازی دوست یزدی‌ام مسعود زارعی برایم وبلاگ زیبایی طراحی کرد. نامش را هم از کتاب دومم برداشت و وبلاگ صدف‌های لال هم متولد شد. با همت دوستان با چند شعر در خدمت دوستان بودم نهایتاً این وبلاگ هم در هجوم مشغله‌های من فراموش شد. سال 88 یکی دیگر از همکارانم برایم وبلاگی درست کرد که حتی نامش را هم به یاد ندارم!

چندی پیش دوست عزیزم مبین اردستانی با برشمردن ارتباطات در دنیای امروز، مکلفم کرد که جدی‌تر وارد گود دنیای مجازی شوم. با مدرن‌تر شدن ارتباطات اینترنتی و فراگیر شدن تب فیسبوک نمی‌دانم چه میزان این صفحه مرا به مخاطبان احتمالی‌ام پیوند خواهد زد با این حال مصمم شده‌ام تا این‌بار با انگیزه بیشتری دل به دریای طوفانی دنیای مجازی بزنم باشد که در پس این مجاز، حقیقت رخی نشان بدهد.

زحمت این راه‌اندازی وبلاگ حاضر را دوست عزیزم سید مهدی موسوی کشیده است؛ او هرچند بیشتر داستان می‌نویسد زحمت مدیریت و به‌روز کردن این وبلاگ را خواهد کشید. بی‌نهایت از او و تمام دوستانی که ذکرشان در آشتی دادن بنده با اینترنت رفت ممنونم.

به هر تقدیر با افتتاح این وبلاگ، هرچند دیر به این قافله پیوستم.

این غریبه را در میان خویش راه می‌دهید؟


  • سید وحید سمنانی