چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من
بیت هفته

93/01/16

با بهار آمد، اتفاق افتاد

‏ آمدی که شبیه رفتن بود!

..::آرشیو بیت‏های هفتگی ::..

آیینه‌های فراموش

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۲ ب.ظ

آیینه‌های فراموش

نگاهی به کتاب «روزهای بی‌آینه» مجموعة خاطرات «منیژه لشکری»

 

کهنسالان و جوانان دوران جنگ هر کدام تصویری از آن روزها در خاطر دارند. از ایشان که بگذریم این واژه برای دهه شصتی‌ها، مفهومی است شگفت‌انگیز. شاید خاطرات شفافی از روزهای جنگ نداشته باشند اما تاثیر آن را از بن جان حس کرده‌اند. اخبار جنگ، اتوبوس‌های خاکی رزمنده‌ها، نوای آهنگران، شایعه‌ها و افسانه‌سازی‌ها، خاطرة تشییع پیکر شهدا و... همه خاطرات خاکستری‌ای هستند که‌ ذهنشان را هاشور می‌زند. اما درک جوان‌ترها از جنگ محدود می‌َشود به شنیده‌ها؛ شفاهیاتی که اغلب از دورماندگان از صحنه‌های نبرد می‌شنوند؛ کسانی که اگرچه دوران جنگ را لمس کرده‌اند اما کمتر با مفهوم خط مقدم، خمپاره و مین عجین بوده‌اند. از همین رو بعید نیست که بیان سختی‌ها و مشکلات در کلام ایشان اغلب به محدودیت‌های پشت جبهه از جمله مسائل اقتصادی و کمبود کالاها محدود ‌شود. با توجه به در نظر گرفتن وضعیت اجتماعی روز و تغییر و تحول آن در سال‌های اخیر نمی‌توان امید داشت که این سخنان دستآویزی مطمئن باشند برای حفظ روایتی شفاف از آن روزها.
نهضتی که در سال‌های اخیر برای احیای خاطرات رزمندگان راه افتاده است خدمتی است قابل تامل که ضمن حفظ آنچه اتفاق افتاده خوانندگان روشن‌فهم امروز و فردا را واخواهد داشت که به احترام ایشان تمام قد بایستند و از اینکه ایران همچنان سربازانی از این دست دارد به هویت خویش بالیده و ایثار حماسی ایشان را بستایند. در سال‌های اخیر ده‌ها مجموعه از احوال شهدا و آزادگان دوران جنگ منتشر شده است اما شکی نیست که این تعداد ذره‌ای است از کوهی و قطره‌ای است از دریایی. حرف‌های ناگفته بسیار است و دریغا که هر روز خبر داغ تازه‌ای شنیده می‌شود و شرار خاطرات نانوشته‌ای به خاکستر می‌نشیند.
خاطرات مردان جنگ آموختنی است و این مهم تنها در سایة بازخوانی‌ آنها اتفاق می‌افتد. در مثلث جنگ، رزمنده و خانواده، خانواده ضلعی است فراموش‌ و خاموش مانده. کمتر به چشم‌انتظاری مادران و همسران پرداخته‌ایم و یادمان رفته است که زنان چگونه دست بدرقه بوده‌اند برای همسرانی که هیچ‌گاه برنگشته‌اند. زنانی که دلهره و اضطرابشان را در لبخندشان می‌کشتند و اشکشان را در حریم چادر گم می‌کردند تا پایی که جبهه را مشق می‌کند فکر عقب‌گرد نکند و دلی که به دفاع از ناموس برخاسته است از بیم تاریکی‌ خانه‌های بی‌فانوس خویش نلرزد.
«روزهای بی‌آینه» تلاشی است برای ثبت همین نگرانی‌ها و دلواپسی‌ها. محور روایت اگرچه بر مدار شخصیت «سید الاسرای ایران» تاب می‌خورد اما راوی دلتنگی‌های زنی است که در آغاز زندگی مشترک، عفریت جنگ، همسر خلبانش را به اسارت گرفت. مرور این کتاب از آنجا دلچسب است که سال‌های سال بی‌خبری و چشم‌انتظاری را به تماشا می‌گذارد. استواری بر عهدی که بسته‌ای تا چه میزان باید مقدس باشد که جوانی‌ات را به پای حدسیات و شاید‌ها و احتمال‌ها بریزی و سال‌ها امیدوار بمانی که شاید خبر تازه‌ای از راه برسد.

«روزهای بی‌آینه» سیر زندگی زنی را نشان می‌دهد که 31 سال در عقد خلبانی بوده که تنها 13 سالش زیر یک سقف برگزار شده است. سیزده سالی‌که تنها دو سالش قبل از به اسارت رفتن لشگری است. تصویر معکوس اعداد در آینه‌ سال‌ها 31 را با 13 به بازی می‌گیرد اما آنچه در این مسیر  برجسته می‌‌َشود همت و عاشقانگی‌های روح زنی‌ است که با وجود تمام کمبودها و ناملایمات چشم به فردا دارد و به قیمت عمر و جوانی پای تمام داشته‌ها و نداشته‌های زندگی‌اش می‌ایستد. این حقیقتی انکار ناپذیر است که ‌ایثار و شکیبایی همسر شهید لشکری بال‌هایی هستند که نام لشگری در سایة آنهاست که اوج می‌گیرد و به چشم می‌آید. شکی نیست که اگر استقامت منیژه لشکری در مواجهه با حوادث از بین می‌رفت و یا در پیچ و خم بلاتکلیفی‌ها و به خواهش این و آن به تجدید فراش می‌اندیشید نام شهید لشکری این آوازه را نمی‌یافت و رخصت ابراز نمی‌‌گرفت.
 صداقت، بزرگترین مشخصه این کتاب است. خواننده با مرور آن احساس افسانه‌سازی و «رستم‌پروری» نمی‌کند. تصویر ارائه شده از شهید لشگری، با کلیشه‌های موجود همخوانی چندانی ندارد از همین‌روی هرگاه صحبت از دیانت وی می‌شود خواننده می‌پذیرد و آن را عنصری جدایی‌ناپذیر از شخصیت کسی می‌داند که هجده سال تنها انیس و مونسش قرآن بوده است.
بیان تمام داشته‌های ذهنی راوی، مبین تلاش او در به تصویر کشیدن هر چه دقیق‌تر از اتفاقاتی است که شاید به شناخت بیشتر زاوایای پنهان زندگی شهید کمک کند. این دقت‌ها گاه با اشاره به رنگ لباس‌ها، نام فروشگاه‌ها، خیابان‌ها و... خود را نشان می‌دهند و گاه با حذف نام کسانی که گذشت زمان تنها تصویری از خاطراتشان بر جای گذاشته است. ذکر جزئیات خسته‌کننده نیستند و حتی بیان آنها در شیرینی روایت موثرند؛ با این همه تردیدی نیست که نویسنده باید از ذکر برخی جزیئات می‌گذشت یا اگر اصرار به ذکرشان داشت ابهامی کنایه‌آمیز را چاشنی قلم‌اش می‌کرد و این اتفاقی است که گاه متن را دچار غفلت‌زدگی و کژتابی می‌کند.

نویسنده مقید به روایت راوی بوده و گویا در آن دست نبرده است؛ همین مساله موجب شده که در سراسر متن کمتر شاهد اتفاق‌های ادبی‌ باشیم. نقل نعل به نعل روایت اگرچه قابل احترام است اما بهتر می‌بود تا نویسنده نیم نگاهی به قواعد برجسته‌سازی متن می‌انداخت تا طیف وسیع‌تری از مخاطبان را میزبان قلم خویش کند و این مشکلی است که در اغلب خاطره‌نوشته‌های جنگ دیده می‌شود. با این همه نثر کتاب در اغلب سطور روان و شفاف است و ماحصل تلاش نویسنده کتابی است خوش‌خوان و جذاب.
فضای کتاب بسیار زنانه است و فضای عاطفی در تمام کتاب بر روایت آن سایه انداخته است. خاطرات شهید لشگری در زمان حیاتش تحت عنوان «6410» منتشر شد و امروزه از طریق فضای وب به راحتی قابل دسترسی است. در قسمتی از آن کتاب می‌خوانیم که وقتی عکاس برای نخستین بار پس از سال‌ها به اردوگاه رفت تا چند عکس برای خانواده لشگری دست و پا کنند و بفرستند او به عکاس کمک کرد که عکس‌هایش طوری جلوه کنند که او را در عین سلامت و شادابی نشان بدهند! در نامه‌ها معدودی‌ هم که بین او و خانواده‌اش رد و بدل شده است مکرر به وضعیت مناسب خود در اسارت اشاره کرده است! نیازی به تحقیق دوباره از چگونگی احوال اسرای ایرانی نیست و تلاش شهید لشگری برای سفید نشان دادن وضعیت خویش را جز کوششی برای آرامش دادن به خانواده نباید جور دیگری تفسیر کرد. با مرور خاطرات شهید لشگری درمی‌یابیم وی این روحیه را حتی در هنگام تدوین خاطرات خود نیز حفظ کرده است. از همین رو تنها با خواندن کتاب روزهای بی‌آینه است که به ناگفته‌های زندگی لشگری چه در اسارت و چه در روزهای پس از بازگشت پی می‌بریم.
تلاش نویسنده برای اقناع منیژه لشگری در بازگویی خاطرات روزهای تلخی که داشته ستودنی‌ است اما آنچه به کار او اهمیت بیشتری می‌دهد این است گاهی تنها با مرور «روزهای ‌بی‌آینه» تکه‌های گم‌شده یا کمرنگ شده از روزهای اسارت لشگری بازیابی می‌شود و خواننده بعد از خواندن این دو کتاب به این نتیجه خواهد رسید که «6410» تنها با حاشیه‌نویسی مفصل «روزهای بی‌آینه» است که به روایتی روشن و کامل می‌رسد.
آنچه نگارنده را به قلمی کردن این سطور تحریض کرد توجه دادن به اهمیت خاطرات جنگ بوده است. شکی نیست که تلاش برای ثبت خاطرات آن روزها و سربازان ایران زمین، ارزش‌گذاری برای مفهوم جنگ و تقدس‌بخشی به این بلای ناگریز نبود و نیست- چونان که در جنگ هشت‌ساله ما پیشدستی ‌نکرده‌ایم- بلکه احترام به کسانی است که خاک و ناموسشان را هیچ‌گاه از اعتقاداتشان جدا ندانسته‌اند با این توصیف بر ذمة فعالان فرهنگی است که بیش از پیش در احیای این میراث و مکتوب‌سازی آنها اهتمام بورزند پیش از آنکه دیرتر بشود.
 یکی از پر بیننده‌ترین سریال‌های ساخته شده در سال‌های اخیر «شوق پرواز» بود. جای بسی تعجب است که چرا آن تجربة موفق با فیلمنامه‌های دیگری پیرامون چهره‌های شاخص جنگ ادامه نیافت. جای دریغ است که تا کنون حتی یک فیلم یا سریال ماندگار پیرامون حماسة اسرای ایرانی ساخته نشده است. به اعتقاد نگارنده زندگی این خلبان آزاده قابلیت تبدیل شدن به یک پروژة سینمایی را دارد و از آنجا که چهره این شهید، نماد استقامت اسرای ایرانی است می‌توان با بهره‌مندی از خاطرات خودنوشتة ایشان و مشاورة دیگران، با کمک امکانات سینمایی رنگی تازه به هویت اسرای ایرانی زد. باشد که به دستآویز هنر زوایای حماسی زندگی ایشان جانی دوباره بگیرد؛ هرچند قهرمانان هرگز نمی‌میرند.
 

 

 

 

  • سید وحید سمنانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی