شنبه 1393/01/16
با بهار آمد، اتفاق افتاد
آمدی که شبیه رفتن بود!
شنبه 1392/12/15
من شبیهم به آخر اسفند، تو ولی از بهار لبریزی
همه در ذوق و شوق آمدنت، هیچ کس فکر رفتن من نیست
شنبه 1392/11/12
بهار میرسد و روزهای من ابری است
دلم گرفته از اینکه بهار نزدیک است!
شنبه 1392/11/05
تقصیر چتر و ممتد دیوارها نبود
باران گرفته بود مجال نگاه را
شنبه 1392/10/21
باد در زلف تو پیچدهست، گویا سالهاست
در خم زلف تو راه خویش را گم کرده است
شنبه 1392/10/14
معشوق من هر آینه خودبین و سنگخوست
آیینه میشوم که تماشا کند مرا!
شنبه 1392/10/07
اگرچه بیتو نفسهام، رنگ تهران داشت
شبیه رشت دلم در هوای تو ابریست
شنبه 1392/09/30
گرچه عمری سوالها لو رفت، امتحان نهایی اما...آه!
مثل یک کودک دبستانی، سخت میترسم از حساب و کتاب!
شنبه 1392/09/23
هرچند پشتم زیر بار زندگی خم نیست
در دستهایم جز عصای قصه و غم نیست
شنبه 1392/09/16
دست بردم به قلم، پای غزل میلنگید
کمر قافیه از رفتن تو خم شده بود!
شنبه 1392/09/09
این روزها عصیان ما در خویش پیچیدهست
مثل پیازی لایههای کفر و ایمان را
شنبه 1392/09/02
دلم گرفته از این آسمان بیپیغام
دلم گرفته برایم کبوتری بفرست
شنبه 1392/08/25
چندیاست پشت پلک من طوفان نمیپیچد
کوچه به کوچه قصه باران نمیپیچد
شنبه 1392/08/18
آن روز روی نیزه خدا خواند آسمان
در گوش لال مانده این گنگ و کر ـ زمین ـ
شنبه 1392/08/11
آیین بیان عشق را میفهمد
اسرار نهان عشق را میفهمد
هر کس که دلش شبیه قیصر باشد
«دستور زبان عشق» را میفهمد
شنبه 1392/08/04
نه رو برویم راه... حتی چاه... اما آه!
من یوسفم، آری کسی با من برادر نیست
شنبه 1392/07/27
چشم در چشمان کعبه گرچه عمری زیستم
پلک تا بر هم زدی دیدم مسلمان نیستم
شنبه 1392/07/20
من روبرویم آینه زشت است دیدارم
در سینه دستی میبرم تا سنگ بردارم
شنبه 1392/07/13
من خوشصدا نبودهام اما دلم خوش است
شاید قناریام که قفس خانه من است
شنبه 1392/07/06
باید درخت بود و به باران امید داشت
هرچند در میان کویر ایستادهایم
شنبه 1392/06/30
آرزوی سنگ دارد تا که بهتش بشکند
بیش از این آیینهها را غرق زیبایی نکن