چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من

یادداشت های شخصی سید وحید سمنانی

چند رد پا از من
بیت هفته

93/01/16

با بهار آمد، اتفاق افتاد

‏ آمدی که شبیه رفتن بود!

..::آرشیو بیت‏های هفتگی ::..

شنبه 1393/01/16

با بهار آمد، اتفاق افتاد

آمدی که شبیه رفتن بود!

شنبه 1392/12/15

من شبیهم به آخر اسفند، تو ولی از بهار لبریزی

همه در ذوق و شوق آمدنت، هیچ کس فکر رفتن من نیست

شنبه 1392/11/12

بهار می‏رسد و روزهای من ابری است

دلم گرفته از اینکه بهار نزدیک است!

شنبه 1392/11/05

تقصیر چتر و ممتد دیوارها نبود

باران گرفته بود مجال نگاه را

شنبه 1392/10/21

باد در زلف تو پیچده‌ست، گویا سال‌هاست

در خم زلف تو راه خویش را گم کرده است‬

شنبه 1392/10/14

معشوق من هر آینه خودبین و سنگ‏خوست

آیینه می‏شوم که تماشا کند مرا!

شنبه 1392/10/07

اگرچه بی‏تو نفس‏هام، رنگ تهران داشت

شبیه رشت دلم در هوای تو ابری‏ست

شنبه 1392/09/30

گرچه عمری سوال‌ها لو رفت، امتحان نهایی اما...آه!

مثل یک کودک دبستانی، سخت می‌ترسم از حساب و کتاب!

شنبه 1392/09/23

هرچند پشتم زیر بار زندگی خم نیست

در دست‏هایم جز عصای قصه و غم نیست

شنبه 1392/09/16

دست بردم به قلم، پای غزل می‏لنگید

کمر قافیه از رفتن تو خم شده بود!

شنبه 1392/09/09

این روزها عصیان ما در خویش پیچیده‏ست

مثل پیازی لایه‏های کفر و ایمان را

شنبه 1392/09/02

دلم گرفته از این آسمان بی‏پیغام

دلم گرفته برایم کبوتری بفرست

شنبه 1392/08/25

چندی‏است پشت پلک من طوفان نمی‏پیچد

کوچه به کوچه قصه باران نمی‏پیچد

شنبه 1392/08/18

آن روز روی نیزه خدا خواند آسمان

در گوش لال مانده این گنگ و کر ـ زمین ـ 

شنبه 1392/08/11

آیین بیان عشق را می‏فهمد

اسرار نهان عشق را می‏فهمد

هر کس که دلش شبیه قیصر باشد

«دستور زبان عشق» را می‏فهمد

شنبه 1392/08/04

نه رو برویم راه... حتی چاه... اما آه!

من یوسفم، آری کسی با من برادر نیست

شنبه 1392/07/27

چشم در چشمان کعبه گرچه عمری زیستم

پلک تا بر هم زدی دیدم مسلمان نیستم

شنبه 1392/07/20

من روبرویم آینه زشت است دیدارم

در سینه دستی می‏برم تا سنگ بردارم

شنبه 1392/07/13

من خوش‏صدا نبوده‏ام اما دلم خوش است

شاید قناری‏ام که قفس خانه من است

شنبه 1392/07/06

باید درخت بود و به باران امید داشت

هرچند در میان کویر ایستاده‏ایم

شنبه 1392/06/30

آرزوی سنگ دارد تا که بهتش بشکند

بیش از این آیینه‌ها را غرق زیبایی نکن