چند روز پیش، یعنی چهارم آذر 94 توفیقی شد تا برای حضور در کارگاه بررسی شعر آیینی سفری به بیرجند داشته باشم. پیش از این نیز یکبار میهمان مهربانیهای مردم خونگرم و ادبدوست این خطة کویری بودم.
بیاغراق این سفر از بهترین و خاطرهانگیزترین سفرهایی بود که به بهانة شعر در طول مدت شاعری برایم پیش آمده بود. شاعران خونگرم و مهربان آنجا خود از فضل و دانش ادبی بهرهای درخور داشتند اما حرمت میهمانشان را بسیار داشتند و مشتاقانه حرفهایش را به گوش جان میشنیدند.
مجالی دست نداد تا با استاد ناقوس، جناب سرهنگ پیام یوسفی و دکتر واعظی بزرگوار عکسی به یادگار بیاندازم. اما این عکسها را در شهر خوسف و میدانی که مجسمه مولانا حسامالدین خوسفی در آن بود با عزیز مهربان جناب آقای دکتر رحیمی به یادگار انداختم تا همیشه به یاد داشته باشم نخستین سلفی عمرم را با بزرگواری به خاطره سپردم که مرا به خوسف برد تا مزار مولانا را زیارت کنم. ایشان در حالی که پاسی از نیمه شب گذشته بود مرا به بیرجند برگرداند تا از پرواز به غربتکدة تهران باز نمانم.
دیدار دوبارهشان را آرزو میکشم. طبعشان روان و دلشان گرم از عشق و عرفان باد!
- ۱ نظر
- ۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۷