«صفحۀ بیممیز، ولایت بیداروغه»؛ تأملی در فراگیری شعر به مدد ابزار مجازی
یادداشت اختصاصی برای شهرستان ادب:
نمایشگاه کتاب تهران از پر بازدیدترین نمایشگاههای کتاب دنیاست با این حال کارشناسان وضعیت کتابخوانی در کشور را مناسب نمیدانند. این رابطة پارادوکسگونه تنها در این جا برقرار نیست. معمولا در چند سال اخیر مجموعههای شعر معاصر از پر فروشترین کتابهای این نمایشگاه هستند اما شگفت اینجاست که سطح ادبی اغلب این آثار در وضعیت مناسبی قرار ندارد و اغلب این آثار پرفروش در مقایسه با آثار فخیم و متعالیتر ارائه شده در نمایشگاه از نظر قوت ادبی، بیشتر متوسط و گاه حتی ضعیفاند. حال پرسش اساسی اینجاست که چه عواملی موجبات نزول پسند مخاطب را فراهم آورده است؟ آیا مشکل فقدان شعر اصیل-در معنای حقیقی آن- است؟ آیا مخاطب شعر امروز حوصلهاش را برای تأمل و غور در کلمات و کشف زوایای پنهان مضامین برآمده از اجتماع ذوق، تکنیک و عاطفه از دست داده است؟ شکی نیست که با بررسی احوال شعر در آیینة تاریخ ادبیات به این نتیجه خواهیم رسید که عرصة عرضه و تقاضا در دنیای شعر هیچگاه از مخاطبان سادهپسند و شاعران مخاطبپرست! خالی نبوده است. با این وجود یکی از دلایلی که امروزه موجب دامنزدن به جریان سادهسرایی تا سطح مخاطبپرستی شده فراگیری و همگانی شدن ابزار حضور در فضاهای مجازی است. این فضا تقریبا مجال انتخابی برای کاربر باقی نمیگذارد و با هجوم نوشتههای ضعیف در کسوت شعر، رفتهرفته ذوق مخاطب تحلیل رفته و با تنبلی ذوق چیزی از رغبت ذاتی مخاطب در تأمل و کشف لایههای درونی کلام باقی نمیماند. از طرف دیگر بسیاری از شاعران نیز به خیال این که از عرصة ادبیات فعال روز کنار نمانند ارتفاع معانی کلام و تولیدات خود را تا سطح میزان پسند این دست از مخاطبان پایین میآورند. این امر اتفاقی تازه نیست و در چنین فضایی ضمن به وجود آمدن چرخهای معیوب در فضای فعال – اما بیمار- ادبی، به چاپ چندم رسیدن کتابهایی با سطوحی در حد ابتذال ادبی امر چندان شگفتی نیست؛ زیرا این قبیل نوشتهها پیش از انتشار در فضاهای مجازی دست به دست گشتهاند و راه خود را برای جلب نظر مخاطبان خویش باز کردهاند.
با این توصیف یک شاعر واقعی چه باید بکند؟ آیا سرودن شعر فخیم و پر مایه برای ارضای نیازهای روحی شاعران کافی است؟
هیچکس نمیتواند نقش مخاطب را در بهانه سرایش و قوت اشعار سرودهشده انکار کند. رابطة شعر و مخاطب، رابطة مستقیم «صاحبسخن» و «مستمع» است. صد البته در این میانه میتوان از کتابهایی سراغ گرفت که مسیرشان در راستای جریان اصیل ادبیات روز و اعتلای آن است. این اشعار با تجمیع عاطفه و تکنیک ضمن راضی کردن مخاطبان جدی شعر تا حدودی در جلب دیگر مخاطبان نیز موفقاند. با این توصیف تجدید چاپ این آثار تا حدودی امیدوار کنندهاند اما حقیقت این است که حتی تجدید چاپ آثار یک شاعر نیز نمیتواند از دغدغة چرایی دیدهنشدن و حتی خواندهنشدن یک شاعر بکاهد؛ زیرا چه بسا کتابی به چاپ چندم هم برسد اما همچنان نام شاعر و امضای هنریاش بر کلمات ناشناخته و مغفول مانده باشد. از طرف دیگر امروزه با توجه به وسایل ارتباطی عظیمی که بین شاعران و مخاطبان در هر لحظه تبادل احساس و تجربه میکند نمیتوان انتظار داشت که شناخت قدر و ارج کلام شاعران فحل آنچنانکه در گذشته معمول و رایج بوده است، در گذر زمان اتفاق بیفتد. چنانچه بارها اتفاق افتاده که ادبای متأخر بعد از گذر زمان قابل توجهی، تازه به قوت اشعار شاعران گمنام و دور از کانون توجه متقدم پی میبرند. آخرین نمونه ملموس برای جامعه ادبی ما شناخت و ارج نهادن بر آثار بیدل دهلوی است که قدمت محبوبیت وی در چارچوب مرزهای سیاسی – و نه فرهنگی- ایران حتی به پنجاه سال هم نمیرسد.
باید پذیرفت در دنیای معاصر بسیاری از مخاطبان، قوت آثار هنری- ادبی را تنها در آینة تبلیغات و فراگیری آثار میسنجند نه قوت ذاتی آنها. البته باید مخاطبان پیگیر شعر پویا و اصیل را از این دایره مستثنی دانست اما حقیقت این است که این تعداد از مخاطبان همواره در اقلیت بودهاند. در چنین فضایی -با توجه به تجربیات ملموس سدة اخیر- باید به شاعر حق داد دلواپس ماندگاری آثارش باشد. چرا که بیتعارف اگر در زمان حیاتش به عنوان شاعری شاخص معرفی نشود و آثارش به طور جدی مورد توجه قرار نگیرد انتظار مطرحشدن نام و آثارش پس از مرگ، انتظاری معقول و منطقی نیست. برای به دست دادن مصداقهایی عینی از این ادعا کافی است میزان توجه محققان به احیای نام و آثار شاعران متقدم را با میزان مراجعه و تحقیقهای نو درباره شاعران گمنام نیمة اول سدة معاصر برابر هم نهاد. احیای دیوانهای شعرای متقدم نوعی ارزشگذاری و پاسداشت زحمات شاعرانی است که به دلایل فراوان، فضایی برای عرضة آثارشان وجود نداشته است. در مقابل، تلاش محققان به جای احیای نام و آثار شعرای معاصر غالباً معطوف به تحقیق درباره آثار و کشف وجوه تازه از آثار مورد توجه و مکرر خواندهشدة شعرایی است که امروزه ادبا در میزان تاثیرگذاری و ماندگاری آنها- دستکم در بازه زمانی شعر معاصر- شک و تردیدی ندارند.
به تجربه ثابت شده است حذف معیار گذر زمان به دلیل تسهیل انتشار آثار اتفاقی است که جامعة ایرانی حدود صد سالی است آن را به تجربه نشسته است. پس دست کم در صد سال گذشته تقریبا هیچ شاعری نبوده است که نام و شعرش پس از مرگش آنقدر فراگیر شود که بیم فراموشی و خاموشی آن نرود. البته نکتة ظریفی در این میان هست که باید به آن توجه داد و آن جاری بودن رابطة معکوس این معادله، یعنی فراموشی پس از شهرت است. این درست است که تقریبا تمام شاعران بنام معاصر در دورة حیات خویش نامی برآوردهاند اما این گفته اصلاً به آن معنا نیست که تمام کسانی که در زمان حیات خویش در شمار بزرگان عصر شمرده میشدند در ادبیات امروز چهرههایی موفق به شمار میآیند و در ادبیات فردا نیز چهرههایی ماندگار محسوب خواهند شد. در حقیقت وظیفهای را که گذر زمان برای معرفی و تثبیت موقعیت شاعران داشته است تنها در این مورد همچنان جاری است؛ یعنی چهرة بینقاب و بیآرایش شاعرانی که در روزگار خویش در صدر اخبار ادبی روز قرار داشتند با فروخفتن غبارها و امواج نمایان میشود و شفاف دیدهایم اگر چنتة ذوق ادبی این دست شاعران تهی از مایههای ماندگاری باشد، تاریخ ادبیات لبی را به زمزمة آثارشان مترنم نخواسته و نخواهد دانست. چهرههای فراوانی را میتوان مثال زد که در زمان خویش یکهتاز فروش کتابهای شعر بودند و حتی میزان مخاطبانشان نسبت به کسانی که در بازة زمانی حیات ایشان میزیستهاند و ما امروزه آنها را جزو سرآمدان روزگار خویش میشناسیم افزونتر بودهاند: احمد عزیزی، مهدی سهیلی، سعید سلطانپور و در سطحی نازلتر مریم حیدرزاده. به هیچ عنوان نمیتوان جامعة شعری را از اینگونه اشعار بینیاز دانست. چنانچه جامعه داستانی نیز بینیاز از رمانهای بازاری و عامهپسند نیست. به هر صورت باید پذیرفت این کتابها مخاطبان خاص خود را دارد و اصولاً اغلب این مخاطبان در گروه سنیای قرار دارند که نمیتوان انتظار داشت که از مرور ادبیات فخیم لذتی مشابه ادبیات عامهپسند ببرند. با این حال اگر جامعة ادبیِ پویا هوشیار باشد میتواند با بهرهمندی از استعداد قوت جذب مخاطب همین کتابها، شرایطی را فراهم کند که مخاطب با عبور از آنها پا به دنیای اصیلتری بگذارد. از همین رو نباید برای حذف این کتابها از پیشخوان کتابفروشیها کوشید و اصولاً در دنیای امروز تلاش برای حذف فیزیکی عوامل نامطلوب، تعریفی منطقی ندارد و اگر چیزی مورد پسند نیست باید برای مقابله با آن محصولی جذابتر معرفی کرد.
مختصر کلام اینکه در خصوص شاعران معاصر غالباً میزان مطرحبودن نام و آثارشان در دورة حیاتشان است که زمینههای جاذبه و دافعة مخاطبان و محققان را فراهم میآورد. در ادبیات معاصر کمتر دیده شده است محققان شعر شاعری فقید و گمنام را واکاوی و بازخوانی کنند. در صورتی هم که این اتفاق افتاده باشد حاصل آن تحقیق – اگرچه خالی از ارزشهای تاریخ ادبیاتی و سبکشناسی نباشد- منجر به معرفی چهرهای شاخص و افزودن آن چهره به ادبیات آن دوره نشده است. شکی نیست که در ادبیات معاصر کمتر محققی در پی احیای نام و اثر شاعری است که در زمان حیات خویش چهرهای خاموش بوده است.
اما آنچه هدف از این نوشتار بوده است ذکر این نکات ملموس و بدیهی نیست بلکه تاکید بر این نکته است که در ادوار مختلف شاعران برای معرفی خویش و آثارشان دست کم به این چند مورد نیازمند بودهاند:
1- ذوق و قریحه برتر ادبی
2- انتشار فراگیر آثار
3- تبلیغ از سوی نهادهای دولتی، خصوصی و پشتیبانی گروههای اعتقادی و حزبی
دو مورد اخیر کاتالیزورهای موثری برای شناسایی شاعر به شمار میروند و نقش انکار ناپذیری در ترقی نام شاعر دارند اما شاعران عاری از فاکتور اول، اگر تنها به واسطة برخورداری از دو مورد متأخر در زمان خویش به چهرهای شاخص تبدیل شده باشند مطمئناً گذر زمان گرد فراموشی بر نامشان خواهد افشاند. نمونههای فراوانی را میتوان در تاریخ ادبیات سراغ گرفت که برآورد امروزین سطح شعرشان بسیار نازلتر از آنی است که در زمان حیاتشان نموده میَشد و فراموشی این دسته از آثار با افول اندیشههای خاص و غروب شخصیتها و جریانات سیاسی امری طبیعی و منصفانه است. شاید به موارد بالا بتوان نکات دیگری نیز افزود اما بیگمان نکتهای که باید به آن موارد اشاره کرد نقشی است که منتقد در این میانه ایفا میکند، نقشی که در سالهای اخیر مغفول مانده است.
اما رواییگرفتن ابزار مجازی نهایتاً آیا به نفع شعر است یا به ضرر آن؟ به اعتقاد نگارنده اعلام حکم قطعی در مقطع زمانی حال نمیتواند چندان دقیق باشد با اینحال اگر روند امروزین ادامه پیدا کند میتوان ادعا کرد که این فراگیری هیچ به نفع ادبیات امروز نخواهد بود. فضاهای مجازی به شهر بیداروغهای میمانند که سلوک در آن مربوط به اراده و سلیقه افراد است و اینجاست که میتوان به نیکی اهمیت نظارت بر عرضة متاع کلام واقف شد و بینظارتی را آسیبی جدی به شمار آورد. نگارنده معتقد است اگر ادبیات منظوم با همین شتاب به سیر بیسلوک خویش در این فضا ادامه بدهد دیری نخواهد پایید که ادبیات فخیم را جز در آثار گذشتگان سراغ نتوان گرفت. اما این یک روی سکه است و در لابلای هجوم بیممیز شعروارههای سطحی، میتوان نمونههای خوبی را سراغ گرفت. باز نشر ادبیات کهن نیز در این فضاها به ترویج آنها کمک میکند. پرداختن به فرصتها و آسیبهای فضاهای مجازی مجالی فراختر میطلبد و این سطور اشارهگونهای بوده است به حرفهایی که کمتر درباره آن سخن گفته شده است.
سلام برادر بزرگترم
سید سید وحید عزیزم
خواستم یه کم متفاوت باشم...ازین شبکه های مجازی حالم داره به هم می خوره،گفتم بیام این جا عید رو بهت تبریک بگم...خواستم زنگ بزنم ولی شارژ نداشتم،پولم ندارم:)
اما خب این جا هم قشنگه دیگه...:)
خوبی سید جان؟ اوضاع به کام هست؟ اگه هست خدا رو شکر
اگه نیست هم که می گذره،اینجوری نمی مونه پس بازم خدا رو شکر
راستی سید شعر جدیدمو خوندی که یه مصرع از شما رو تضمین کردم؟
یادته شهرکرد این شعر رو خوندی؟تنها گذاشت این من بی انتخاب را
از همونجا نوشتمش رو یه برگه گفتم من باید یه شعر رو این بگم...نشد...نشد...نشد...چند بار شروع کردم دیدم خیلی سخته
تا اینکه بالاخره شهدای حرم خریدنش برای خودشون
تو وبلاگم هست دوست داشتی بخونش:)
دوستت دارم...
دعام کن
یاعلی(ع)،مدد است.