غزل 18
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۵۰ ب.ظ
باز شد پنجرهاى سمت زمستان، در باد
فصل سرما شد و پایان درختان در باد
گردباد غزلى در نفسم مىپیچد
باید از بال بگویم که چه آسان در باد ...
آسمان بود و کبوتر، و قفس پشت قفس
پرچم تشنگى و خیمه، هراسان در باد
دستى از شطّ عطش آینه برداشت، شکست
تا بماند نفس روشن انسان در باد
آسمان هم نتوانست که جارى باشد
سرخ شد، شرم شد از کشتة باران در باد
فصل پروازِ ابابیل که تکرار نشد
نبض تاریخ رها ماند پشیمان در باد
***
دفتر قافله از داغ شکفتن پر شد
تا چهل بار ورق خورد پریشان در باد